شهید مصطفی طالبی به روایت همسر شهید
نویسنده: مرجان فولادوند
موضوع: زندگی و سیره شهید مصطفی طالبی به روایت همسر شهید
ناشر: روایت فتح
تاریخ نشر: 1385
شمارگان : 5500
آدرس: تهران- میدان فردوسی – خیابان شهید سپهبد قرنی- موسسه روایت فتح.
چکیده:
اینک شوکران2 از سری آثار خاص شهدای شیمیایی است.
مجموعه اینک شوکران 2؛ شرح زندگی و معرفی شهید مصطفی طالبی از زبان همسرش:
مصطفی طالبی و مژگان کشاورزیان اهل شهرستان ملایر در استان همدان بودند.
مصطفی جوانی مومن و ساده زیست از طبقه متوسط جامعه و مژگان دختر با استعداد، باهوش و اهل مطالعه از یک خانواده متمول از مالکین بزرگ زمین در شهرستان ملایر.
آن دو از جوانان نسل اول انقلاب بودند. هر دو کتابهای دکتر شریعتی و شهید مطهری را می خواندند.
مژگان در کلاس های آمادگی نظامی در بسیج شرکت می کرد و آقای طالبی مربی نظامی بود.
مصطفی برای اولین بار در سال 1359 سپاه ملایر را به همراه جمعی از دوستانش تشکیل داد.
در همین روزها؛ خواستگار زیادی برای مژگان می آمد. آقای دکتر، مهندس، تحصیل کرده خارج از کشور و پسر فلان زمین دار بزرگ.
یکی از همکلاسی های بسیج به مژگان خبر داد که آقا مصطفی قصد ازدواج دارد و شما را می خواهد.
تکرار این حرفها در روزهای آینده مژگان را به فکر فرو برد، فکری دلربا که دیگر از سرش بیرون نرفت.
طالبی، پاسداری بود با ویژگی های خاص اخلاقی.
او در اولین جلسه و صحبت های اولیه آینده مژگان را مثل آئینه جلوی رویش گذاشت:
زندگی با من سخت است. من از فردای خودم خبر ندارم.جانم کف دستم است. معلوم نیست امروز بروم یا فردا. شاید رفتم و ناقص برگشتم، شاید اصلاً برنگشتم. من نه پول دارم، نه خانه، نه حتی امیدواری که بعدها بتوانم آنها را به دست بیاورم، نه اینکه نتوانم، دنبال چیز دیگری ام. گمان می کنم با همه این ها آدمها با هم بهتر رشد می کنند. بهتر بالا می روند.
مژگان بعد ها گفته بود: حرفهای مصطفی به جای ترساندن من، اصرارم را بیشتر کرد. مصطفی خیلی چیزها داشت. او همان چیزی را داشت که من می خواستم چیزی که دنبالش بودم.
گفتم: از بی پولی نمی ترسم، خودم اصرار کردم، بالاخره در غروب نهم خرداد سال 1359 مانتوی مدرسه ام را پوشیدم. چادر سفید مصطفی را سر کردم . سر سفره عقد نشستم و شدم «خانم طالبی».
سه ماه از ازدواج آنها گذشته بود و در یکی از منازل قدیمی در عمارت بزرگ پدری مژگان زندگی می کردند؛ زندگی مشترک مژگان درست بر عکس زندگی در خانه پدر بود.
اینجا سرشار از سادگی و بدون مستخدم و تجمل و آنجا نعمت بسیار، زندگی اشرافی ملوکانه.
مژگان خودش و زندگی بی آلایش مصطفی را انتخاب کرد و تا آخر ماند. هرگز از او و آرمانش دور نشد، نبرید و کم نیاورد.
با آغاز جنگ تحمیلی مصطفی طالبی به جبهه رفت. او فرمانده گردان و مسئوول محورهای عملیاتی بود و در تمام سالهای دفاع مقدس خود را صرف انجام وظیفه اش نمود.
او بارها ترکش خورد، چندین عمل جراحی پا، قفسه سینه ، سر و مهم تر از همه شیمیایی شد.
گاز خردل ریه های مصطفی را آلوده کرده بود.
همسر و فرزندان شهید طالبی در طول جنگ چندین بار به تهران، کرج، همدان و اهواز نقل مکان نمودند.
عدم حضور مستمر پدر در خانواده و مشکلات مخلتف دیگر، صدمات جسمی و روحی بسیاری را به خانواده تحمیل می نمود. اما استقامت در مسیری که آنها بدان اعتقاد داشتند لذتی داشت که هرگز امنیت و آسودگی نداشت.
جنگ تمام شد. اما مصطفی یک نظامی بود و باید به خدمت ادامه می داد. دوری از همسر و فرزندان وجود داشت، اما آنها پس از سالها به یک آرامش نسبی رسیده بودند.
آثار مجروحیت شیمیایی خود را نشان داد. خونریزی ریه، سرفه های خشک و .......
شمع وجود پدر به سرعت در حال آب شدن بود آنهم در مقابل دیدگان همسر و فرزندان.
مصطفی درد می کشید و در بستر افتاده بود، اما او یک سرباز سربلند بود و در خلوت رفتن را می خواست.
همسری صبور و فداکار، پرستاری اش را می کرد و سرانجام در آخرین روز بهار سال 1373 مصطفی نیز به جمع آسمانی شهدا پیوست.
کتاب با زبانی شیوا و موجز به بیان حوداثی می پردازد که در یک خانواده پاسدار در جریان جنگ رخ می دهد و مقاومتی که آنها از خود نشان می دهند.
مشکلات عدیده ای که صحنه هایی از آن در کتاب به تصویر کشیده است، گاهی زن را دلتنگ می کند، اما او هرگز نسبت به راهی که شوهرش در آن وارد شده و هدفی که هر دو داشته اند، به شک و دو دلی نمی اندازد.
صبر و استقامت، اعتقاد، عشق به همسر از سوی زن و مجاهدت، پاکبازی، پاسداری و شرافت در وجود مرد در این قصه که نمود عینی دارد(مصطفی ومژگان) چهره دو قهرمان واقعی را نشان می دهد.
این قهرمان ها، در همین چند سال پیش زندگی مشترک داشته اند و یک قهرمان هنوز وجود فیزیکی دارد.
این ها اسطوره و افسانه نیستند. کاملا عینی و ملموس اند.
پایان
نویسنده: محمد حسین عباسی ولدی
ناشر: نشر شاهد
سال نشر: زمستان1384
شمارگان:3000 جلد
نشانی: تهران – خیابان آیت الله طالقانی– خیابان ملک الشعرای بهار– معاونت پژوهش و تبلیغات سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران
چکیده:
«افلاکیان زمین» عنوان کتابچه هایی است که به سفارش گنجینه مرکزی شهدا و به همت جمعی از نویسندگان و محققین دارای تجربه تالیف در موضوعات مرتبط با دفاع مقدس به رشته تحریر درآمده است.
دفتر هشتم افلاکیان زمین؛ درباره شهید والامقام «محمد صنیع خانی» از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس است.
شهید صنیع خانی در دی ماه سال 1332 در شهر مقدس قم به دنیا آمد.
او کارشناس علوم و فنون نظامی و در زمان جنگ تحمیلی قائم مقام بنیاد تعاون سپاه پاسداران بود.
شهید صنیع خانی بنیان گذار و فرمانده ترابری سپاه بود.
او در عملیات فتح فاو شیمیایی شده بود و سالهای بعد از جنگ چندین بار در داخل و خارج از کشور به درمان پرداخت.
و سرانجام در تاریخ 15/6/1373 پس از سالها تحمل رنج و درد به فیض شهادت نایل آمد.
کتاب به صورت مختصر و مفید به شرح زندگی آن شهید می پردازد.
هشت خاطره ویژه و متن وصیت نامه نیز در پایان کتاب آورده است.
شخصیت والای یکی از فرماندهان شهید دفاع مقدس در این کتابچه به خوبی بیان شده است.
نویسنده: عزیز شاه محمدی
در ادبیات سیاسی از عبارت سلاح های کشتار جمعی (Mass Destruction Weapons) زیاد استفاده می شود و منظور سلاح های اتمی و شیمیایی و بیولوژیک است که در مدت کوتاهی می تواند موجب مرگ میلیون ها انسان شود.
از زمان روی کار آمدن نو محافظه کاران و دولت بوش در آمریکا و اتکای بسیار زیاد این گروه جنگ طلب و مستعمره چی به "دروغ" و همراهی انواع رسانه ها در پخش و رواج دروغ ها، اصطلاح سلاح های فریب جمعی (Mass Deception Weapons) نیز رایج شده است.
این روش که آمریکا و انگلیس و اسرائیل از آن به شدت استفاده می کنند، مبتنی بر ادعاهای دروغ از طرف مقامات و نهادهای رسمی است و رسانه های وابسته و روشنفکران رسانه ای وظیفه توجیه و بسط این دروغ ها را بر عهده دارند.
هدف اصلی ازاین "استراتژی دروغ" بی اعتبار کردن و سلب مشروعیت از حریف سیاسی (که می تواند موضوع خاص، گروه خاص و یا نهاد بین المللی و کشوری خاص باشد)است. بی اعتبار کردن و سلب مشروعیت گام اول اتخاذ سیاست های خشن و سخت گیرانه است.
1) دولت آمریکا قبل از حمله به عراق سعی کرد گزارش های آژانس بین المللی انرژی اتمی دائر بر فقدان سلاح اتمی در عراق را بی اعتبار کند گرچه آژانس هیچ گاه ادعاهای آمریکا را نپذیرفت اما آمریکا توانست ترکیب بازرسان آژانس را عوض کند و بازرسی ها را از دایره اختیارات آژانس خارج کند و زیر اختیار شورای امنیت در آورد.
2) کالین پاول وزیر امور خارجه وقت آمریکا دو ماه قبل از حمله آمریکا به عراق در جلسه شورای امنیت به دروغ مدعی شد در عراق سلاح اتمی وجود دارد. پاول بعدها این دروغ بزرگ را لکه ننگی در طول خدمت خود توصیف کرد.
3) تونی بلر برای توجیه حمله به عراق به اصطلاح پرونده هسته ای عراق را منتشر کرد. بعد ها مشخص شد که آنچه دولت انگلیس درباره پرونده هسته ای عراق منتشر کرده،گزیده ای از یک پایان نامه تحصیلی بوده که چند سال پیش نوشته شده است.
4) هر ساله در گزارش های وزارت امور خارجه آمریکا، «حزب الله لبنان» گروهی تروریست معرفی می شود.
این در حالی است که در جنگ اخیر لبنان، آمریکا حتی حاضر نشد کشتار اسرائیل در قانا را محکوم کند. در شهر های مختلف جهان به حمایت از حزب الله تظاهرات برگزار شد. یش از70 درصد کشته های اسرائیلی در جنگ نظامی بودند. اما بالغ بر 90 درصد کشته های لبنانی کودکان و زنان بی دفاع بودند که مورد هدف اسرائیل قرار گرفتند.
5) اخیرا ً کمیته مجلس نمایندگان آمریکا در گزارشی سراسر دروغ و ناروا گفته است:توانایی هسته ای ایران بسیار پیشرفته تر از آن چیزی است که از سوی آژانس بین المللی انرژی اتمی با دستگاه اطلاعاتی آمریکا تاکنون نشان داده است. (یعنی آنقدر پیشرفته است که نه آژانس و نه دستگاه های اطلاعاتی آمریکا اطلاعی از آن ندارند). این ادعا چنان سست و بی پایه است که آژانس به سهم خود و در دفاع از عملکرد خود در نامه رسمی به رییس مجلس نمایندگان آمریکا گزارش مزبور را ظالمانه و نادرست و گمراه کننده و نامستدل خوانده است.
نویسنده: جانباز شیمیایی حسن گلچین
صدای سرفههای خشک و طولانی اش تا سر خیابان میرسید.
گویا میخواست تمام روده و معدهاش را بیرون بریزد. صدا از منزل همسایه بود.پیرزن، دو دستش را روی گوش ها فشرد. نتوانست تحمل کند. حالش برای چندمین بار، به هم میخورد.به طرف دستشویی دوید. وقتی که برگشت هنوز رنگ صورتش پریده بود. دستهایش میلرزید. روی مبل رو به روی شوهرش نشست. پیرمرد تلفنی با کسی صحبت میکرد. عصبانی بود. گوشی را روی تلفن کوبید. عصایش را برداشت. چند بار طول اتاق را تند و بیهدف رفت و برگشت.
نیست! نیست! دلال بی همه چیز، معلوم نیست کدام گوری رفته؟! ... خبر مرگش بیاد!... قرار بود تا شب خبر بده!...
پیرزن مجلهای را که در دست داشت، روی مبل پرت کرد. بلند شد و در حال رفتن به آشپزخانه گفت: «این قدر جوش نزن نصرت خان! فشارت بالاست. قلبت ناراحته...»
نصرت خان با غیظ همسرش را نگاه کرد. عصایش را به زمین کوبید.امشب هم صبر میکردی، دندان رو جگر میگذاشتی، دنیا خراب میشد؟!...
سه شبه نخوابیدیم. امشبم روش. دنیا به آخر میرسید! اگر فردا آمدند کَت بسته بردنمان چی؟ کی میخواهد جلویشان بایستد من یا تو...
صدای بریده بریده سرفه میآمد. چند عق بلند هم دنبالش. پیرمرد خودش را روی مبل رها کرد و سرش را میان دستها فشرد.
زن از توی آشپزخانه بلند گفت: «چی غرغر میکنی.نصرت خان! صدای سرفههایش، مثل پتک مرتب توی سرم میکوبد. عقهایش، حالم را بهم زده... گناه کردیم که همسایه یک آدم مریض شدیم... ما هم آدمیم، سه شب است، که نه درست خوابیدیم و نه درست، خوردیم... بگیر داروهایت را بخور».
پیرمرد تمام قرص ها را درون دهان ریخت و لیوان آب را یک جرعه سرکشید. آدم مریض چیه خانوم، این جوانک دولتیه! توی جنگ مریض شده.«شیمیایی گرفته». امشب گزارش بده، فردا یک کرور آدم میریزند اینجا.
زن به طرف پنجره رفت و از لای پرده آویز، بیرون را تماشا کرد. دانههای درشت برق با کرشمه، در زیر نوری که از پنجره همسایه توی حیاط ریخته بود، گاه تند و گاه آهسته، به زمین میرسیدند. صدای گنگ جغدی، از لابه لای درختهای کاج، در فضا میپیچید. صدای بلند سرفه، هنوز ادامه داشت. سایه کسی که مرتب از مقابل پنجره میگذشت، دیده میشد.
زن زیر لب غرید: از پا نیفتادی!؟... سرت را از آهن ساختند یا توی گوشهایت پنبه فرو کردی!؟».
برف، درختها و همه بوتههای گل را، سفید پوش کرده بود. نصرت خان نوک عصایش را به زمین کوبید و داد زد: اقدس! بیچارهام کردی!...
آخر عمری باید بروم حبس،بپوسم. همین را میخواهی...، یک امشب هم دندان روی جگر میگذاشتی، خانه را میفروختیم و همه چیز تمام میشد. میرفتیم جایی که همسایههایش آدم های با کلاس و با شخصیت باشند، به همدیگر احترام بگذارند. حقوق همدیگر را رعایت کنند. نه مثل اینجا...
اقدس برگشت و گفت: «دست خودم نبود. سرم این چند شبی شده سندان آهنگرها. مجبور شدم نصرت خان، مجبور شدم. میفهمی؟!
نصرت خان سرش را با غیظ تکان داد و گفت: «مجبور شدم! فردا توی زندان میفهمم. بعد از رفتن تو، چند بار آدمهای دولتی آمدند منزل این جوانک علیل. خیال میکنی فقط آمدند، حال و احوالش را بپرسند!؟ نخیر خانوم! نخیر! حتماً زنگ زده و شکایت کرده».
پیرمرد کلمه «شکایت کرده» را بلند کشید.
اقدس رو به روی شوهرش نشست. لبهایش میلرزیدند: «چی میگویی مرد!؟ ... مگر من چی گفتم؟! فحش دادم، نه! بد گفتم نه!... فقط گفتم: ما خواب و خوراک نداریم. به خاطر سرفهها و استفراغ شوهرتان. این شکایت داره ؟!
زنش که چیزی نگفت. صورتش قرمز شد و عذرخواهی کرد و گفت: «به خدا شرمندهایم. شوهرم بعد از یکسال، دلش برای بچههایش تنگ شده، از بیمارستان، برای چند شب آمد خانه. تا موقع سال تحویل کنار بچههایش باشد. به بزرگی خودتان ببخشید. چند روز دیگر، به بیمارستان برمیگردد».
اقدس حرفش را با ادا و اطوار تمام کرد. نصرت خان چانهاش را روی عصا گذاشت و آهسته و با تاسف گفت: «چند روز دیگر! چند روز دیگر! خدایا! ما باید چند شب دیگر هم همین مصیبت را داشته باشیم.این دلال بی همه چیز؛ خبر مرگش نیامد. بی پدر، قرار بود تا شب، تکلیف ما را روشن کند. معلوم نیست کدام جهنمی رفته؟!».
اقدس دستها را ستون کرد و بلند شد. گفت: «انگار تنها آقا آدمه و دل داره! بچههای ما هم سالهاست که توی دیار غربت هستند. پس باید هر روز، شال و قبا کنیم و برویم دیدنشان... که مثلاً : دل ما تنگ شده!... بیا برو بخواب نصرت خان! دیشب فقط پنج ساعت خوابیدی».
نصرت خان عصایش را به مبل تکیه داد و خودش را روی آن رها کرد.چلچراغ بزرگی که بالای سرش با لامپهای روشنش، خودنمایی میکرد، نظرش را به سوی خود جلب کرد. آرام مثل این که با خودش حرف میزند، گفت: «صدبار؛ هزار بار گفتم: زن، بیا این چهار تیکه اسباب و اثاثیه را بفروشیم و از این خراب شده، خودمان را خلاص کنیم و برویم. بالاخره پیش یکی از بچهها، میمانیم و زندگی کنیم. هی گفتی: دلم طاقت غربت را نداره! همه فامیل، آشنایان اینجا هستند! خوب هستند! چه کاری برای تو انجام میدهند. فقط موقع مهمانی ها سر و کلهشان با دک و پوز آن چنانی، پیدا میشود. همین!»
اقدس از توی آشپزخانه بلند گفت: «اینجا وطن ما هم هست. اجداد ما توی همین آب و خاک به دنیا آمدند و دفن شدند».
آره جون عمهات! الان که خاکش، گوشت قربونیه و هر کی، برای به دست آوردن تیکهای از آن، خوابهای طلایی میبیند. ما هم از خوابیدن و خوردن در این آب و خاک اجدادی محرومیم؟!... حالا، خدا فردا را بخیر بگذراند.صدای زنگ در میآمد. خیال کرد: خواب میبیند. دوبار، سه بار، از خواب پرید. تو رختخواب نشست. با پشت دست، چشمهایش را مالید. باز هم زنگ زدند. لحاف را کنار زد. خیلی تند از تخت پایین آمد. بند لباس راحتی منزل را محکم کرد. عصایش را از کنار تختخواب برداشت. پالتوی پشمی را، از جالباسی بیرون کشید و در حین رفتن، روی شانهاش انداخت. کلاه پشمی را هم بر سر گذاشت. زیر لب غرید: «صبح اول وقت، خواب دیدن خروسهای بی محل!».
اقدس هم بلند شده بود و داشت چشمهایش را میمالید. به ساعت دیواری سرسرا نگاه کرد. هشت و ده دقیقه بود.
در خروجی را که باز کرد، سرما به داخل هجوم آورد. نور چراغ چرخان خودرویی، بر روی دیوار ساختمانهای اطراف، رنگ قرمز میپاشید. سرما در تمام رگ و پیاش دوید. چهار ستون بدنش آرام لرزید. با صدای خفهای گفت: «اقدس بیا آشی را که پختی، تماشا کن! نگفتم: این جوانک علیل شکایت میکند... بیا ببین چطوری شوهرت را دم تیغ فرستادی!»
اقدس به سرسرا دوید. سرما زیر لباسهای خوابش نفوذ کرد. دستها را در بغل محکم فشرد.
چی میگی اول صبحی پیر مرد!؟ سرش را از در سرسرا در آورد و بیرون را تماشا کرد. چراغ چرخان مرتب میچرخید. دست و پای پیرزن لرزیدند.
اِواه! خدا مرگم بده! من که کاری نکردم، عجب آدمهای هستند! عجب غلطی کردم!
نصرت خان در حال رفتن بلند گفت: «این غلط کردنها، دیگر فایدهای ندارد. سرمن را که خوردی، نوش جانت! پیرزن خرفت و حراف!».
بگذار خودم بروم و بگویم: من کردم، هرچه کردم! هر بلایی میخواهند، سرمن بیاورند.
لازم نکرده! عاقبت نیش زبانت در تن من فرو رفت.
آهسته و با احیتاط از لابلای بوتهها گل و از زیر درختهایی که زیر برف، کمر خم کرده بودند، رد شد. چند گنجشک شلوغ و شنگول، در میان شاخههای پر برف جست و خیز میکردند و آوایشان،خانه را پر کرده بود.پیرمرد توجهی نکرد. دوباره زنگ زدند. بلند گفت: «خیلی خب! چند لحظه تحمل بفرمایید. سر که نیاوردید اول صبحی؟!».
کلید انداخت و قفل در را باز کرد. آهسته زیر لب چیزی شبیه دعا گفت و در را باز کرد.
نوجوانی 9ـ 8 ساله با «یک دسته گل»، در حالی که زیر برف، آرام میلرزید، در قاب نگاهش بود. چند لحظه خیره خیره به او نگاه کرد.
پسرک با هر نفس کشیدن، تودهای کوچک ابر، از دهان بیرون میداد. پیرمرد مات و مبهوت با زحمت پرسید: «بفرمایید! کاری داشتید؟!»
پسرک دسته گل را به طرف او دراز کرد و آهسته گفت: «آقا! این دسته گل را بابام داده».
و اشاره به آمبولانسی که کنار خیابان ایستاده بود،کرد.
بابا داخل آمبولانسه! داره میره بیمارستان. گفت به شما بگم: از بابت چند شبی که مزاحم شده، معذرت میخواد.
گفته تا کاملا خوب نشده،به خونه برنمیگرده!؟
چشمهای پسرک پراشک شده بود. نصرت خان نگاهی به آمبولانس کرد.
چراغ گردان بالای سقفش میچرخید. چهره کسی را که ماسک اکسیژن جلوی صورتش بود،از پشت شیشه آمبولانس نمایان شد که برای نصرت خان، دست تکان میداد.
نصرت خان، هاج و واج به او زل زده بود. بیاختیار دستش را بالا آورد و به تکان دست پشت شیشه جواب داد.
آمبولانس آرام حرکت کرد و در پیچ خیابان، دور شد. نصرت خان وقتی به خود آمد، متوجه شد پسرک هم رفته است.
اقدس از داخل سرسرا بلند صدا زد: «نصرت خان! تلفن کارت داره. از بنگاه معاملاتی سر خیابان گمانم برای خانه مشتری پیدا کرده...»
نصرت خان دسته گل را به سینه فشرد و اشکهایش را که بیاختیار دور چشمش حلقه زده بودند،با دل انگشت زدود. برگشت و بلند گفت: «به آن دلال بگو: ما خانه را نمیفروشیم! کسی را هم اینجا نفرستد!»
پایان
طی سندی که به وسیله ایران به کنفرانس خلع سلاح سازمان ملل ارائه شد تعداد حملات شیمیایی عراق از ژانویه ۱۹۸۱ تا مارس ،۱۹۸۸ ۲۴۲مورد حمله با حدود ۴۴۰۰۰قربانی ذکرشده که هنوز هم با گذشت هیجده سال از پایان جنگ، افزون بر مرگ مصدومین شیمیایی سال های جنگ، با حدود ۷۰هزار جانباز شیمیایی مواجه هستیم که بیشتر آنها با عامل خردل مصدوم شده اند.
به کارگیری سلاح های شیمیایی ازجانب عراق به عنوان سلاحی راهبردی از آغاز تا پایان جنگ علیه ایران ادامه یافت. دولت عراق درپی شکست هایی که درخوزستان و مناطق مرزی سرپل ذهاب وقصرشیرین کردستان متحمل شد؛ بارها ازعوامل شیمیایی علیه سربازان ایرانی و همچنین مردم غیرنظامی استفاده نمود.
نمونه های آشکار و پرتلفات کاربرد عوامل شیمیایی درجبهه های جنگ از جانب عراقی ها در بازپس گیری جزایر استراتژیک مجنون و نیزکاربرد گسترده و پرحجم سلاح های شیمیایی و بازپس گیری مناطق عملیاتی فاو درسال 1367 انجام گرفت. درمنطقه جزایر مجنون عراقی ها عامل اعصاب تابون (Tabun) رابرای نخستین بار در تاریخ جنگ های شیمیایی به کار بردند و ایران طی گزارشی اعلام داشت که نزدیک به ۱۷۰۰نفر براثر تک شیمیایی دراین جزایر کشته و مجروح شدند.
همچنین به گزارش کریستین ساینس مانیتور مقامات ایرانی برآورد کرده اند که درجریان جنگ ۸ساله، حدود ۱۰۰هزارنفر درمعرض انواع کارهای شیمیایی قرارگرفته و یا براثر تماس با خردل دچار تاول زدگی شده اند.
بعدها سازمان «سیا»طی گزارشی اعلام داشته که ایران برای جنگ در یک محیط شیمیایی آماده نبوده و بسیاری از سربازان با فقدان ماسک برای حفاظت در برابر سلاحهای شیمیایی روبرو بوده اند و یا به دلایلی ماسک های موجود به صورت آنها تطبیق نمی کرد.
گزارش دیگر «سیا» حاکی از آن بوده که ایران فقط درطول یک ماه در سال ،۱۹۸۶ ۸۰۰۰کشته شیمیایی داشته است.
حملات شیمیایی علیه غیرنظامیان
عراقی ها افزون بر حملات شیمیایی علیه نظامیان ایرانی، چنین حملاتی را علیه مردم غیرنظامی به ویژه درمناطق غربی به انجام رساندند که مهمترین آنها حمله عراقی ها علیه مردم غیرنظامی سردشت به تاریخ ۱۳۶۶/۴/۷ بود.
عراقی ها دراین حمله ۷بمب حاوی خردل به کاربردند.
درنخستین ساعات تهاجم ۶۰نفر که بیشتر آنان را سالخوردگان و کودکان تشکیل می دادند، به هلاکت رسیدند.
چندروز پس از تهاجم شیمیایی عراق به سردشت، ۹۰مجروح بستری شده در ICU بیمارستان های مختلف جان خود را ازدست دادند و بدین ترتیب تعداد کشته شدگان سردشت به مرز ۱۵۰نفررسید.
گرچه پس از جنگ ۱۹۹۱ خلیج فارس و شکست عراق، تحریم ها و فشارهای جهانی علیه عراق افزایش یافت و عراق مجبور به پذیرش بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل شد با این حال از سال ۱۹۹۸ که عراق بازرسان را اخراج کرد، آمار دقیقی از زرادخانه های تسلیحات کشتار جمعی در دست نبوده است. با توجه به این که بازرسان بین المللی تا زمان اخراج از عراق به پیشرفت های قابل ملاحظه ای دست پیدا کرده بودند و بیشتر آنان بر این باور بودند که عراق یکی از پیشرفته ترین و پیچیده ترین برنامه های تسلیحاتی منطقه را دنبال می کرده است؛ این درحالی بود که عراق طی سال های بعد از اخراج بازرسان بین المللی مترصد توسعه برنامه تسلیحاتی خود بوده و افزون بر آن پیش از جنگ دوم نفت بهترین سیستم دفاع هوایی چین را خریداری و نصب کرده بود. با این حال پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نیویورک و موضع گیری جدید آمریکا در برابر کشورهای به اصطلاح یاغی و فشار مضاعف به عراق پس از جنگ افغانستان، رژیم عراق به منظور به تعویق انداختن حمله آمریکا با توسل به ترفندهای سیاسی، حضور بازرسان بین المللی به سرپرستی «هانس بلیکس» را پذیرفته، با این حال با وجود بازدیدهای مکرر ونیز انتشار گزارش ۱۱۰۰۰ صفحه ای از جانب حکام سابق بغداد، هنوز هم بازرسان از عدم وجود تسلیحات غیرمتعارف مطمئن نبوده و به فرصت بیشتری برای بازرسی نیاز داشتند، که حمله آمریکا و انگلیس این فرصت را از آنان گرفت. با این حال چشم آبی ها که هنگام جنگ عراق علیه ایران با دست باز دانش فنی، مواد شیمیایی و سایر خدمات علمی و فنی و مشاوره ای را برای تولید و به کارگیری تسلیحات شیمیایی علیه نظامیان و مردم غیرنظامی ایران و عراق باز گذاشته بودند پیش از اشغال عراق با شک و تردید به ادعاهای حکام عراق مبنی بر عدم وجود چنین جنگ افزارهایی در داخل عراق می نگریستند. بدین گونه مصداق مثل «مار در آستین پروردن» چشم آبی ها که روزی برای تضعیف دو ملت ایران و عراق و غارت منابع آنها و نیز آزمایش علمی تسلیحات خود و نیز تکمیل پرونده های مطالعاتی خود در زمینه اثرات انواع تسلیحات شیمیایی بر روی انسان، به طور مستقیم و غیرمستقیم از حکام عراق حمایت می کردند شاید تصور نمی کردند روزی صدام حسین با توسل به همین تسلیحات غیرمتعارف کل منطقه خاورمیانه را دچار بحران سازد. گرچه دلایل گوناگون سیاسی، برتری نظامی آمریکا و انگلیس و از همه مهمتر وجود نارضایتی اجتماعی در عراق عامل اصلی عدم توان به کارگیری تسلیحات ارتش عراق و همچنین عدم دفاع حداقل مورد انتظار رژیم پیشین عراق در برابر قوای مهاجم شد با این حال آنچه روشن است رژیم عراق در زمینه دستیابی به جنگ افزارهای کشتار جمعی طی دوران زمامداری صدام تلاش می کرده و با توجه به مطالب یاد شده و اخبار بسیاری که به وسیله نشریات و رسانه های ارتباط جمعی منتشر شده نه تنها امکان تهیه آنها را داشته بلکه انواع آن را علیه رزمندگان ایرانی و نیز مردم غیرنظامی ایران و عراق به کار برده است. تنها پرسش باقیمانده این که سرانجام ادعاهای پیش از جنگ مقامات آمریکایی مبنی بر رسوا نمودن و افشای تسلیحات کشتار جمعی عراق در صورت تصرف آن کشور به کجا انجامید؟ همچنین طبق نظر بسیاری از کارشناسان بیم حملات شیمیایی و میکروبی طی جنگ دوم خلیج فارس از جانب عراق علیه نیروهای آمریکایی و انگلیسی بسیار بود، با این حال چنین حملاتی صورت نگرفت و همچنین مقاومت خاصی از جانب نیروهای عراقی و به ویژه گارد ریاست جمهوری و قسم خوردگان صدام صورت نگرفت؟ در حال حاضر پیش از روشن شدن سیاست های پشت پرده در این زمینه نمی توان اظهارنظرهای قطعی به عمل آورد ولی آنچه به نظر حائز اهمیت است، آگاهی افکار عمومی جهان درباره زرادخانه تسلیحات کشتار جمعی عراق و نمایان ساختن آن توسط قوای مهاجم می باشد، به ویژه آنکه برخی از مقامات اصلی حکومت صدام و به ویژه خود
شخص صدام حسین دستگیر شده و بسیاری از موارد در دادگاههای این جنایتکاران می باید مشخص شود.
در پایان فهرست برخی مقامات، اشخاص و شرکتهایی که در جنایات شیمیایی رژیم صدام مشارکت داشته اند آورده شده است شاید روزی بتوان از لحاظ حقوق جهانی، با استناد به مدارک موجود درباره آنها به نفع جانباختگان و جانبازان شیمیایی اعاده حق کرد.
۱ـ شخص «صدام حسین»، رئیس جمهور سابق عراق که تمام دستورات در زمینه تجهیز ارتش عراق به تسلیحات شیمیایی از طرف ایشان صادر می شد.
۲ـ «عزت الدوری»، وزیر کشاورزی و عضو شورای فرماندهی سابق عراق که قرارداد احداث نخستین آزمایشگاه باکتری شناسی در عراق را با مؤسسه «مریو» در پاریس امضا کرد.
۳ـ «عدنان خیرالله»، وزیر دفاع سابق عراق که عقیده داشت سلاح شیمیایی قدرت نیروهای نظامی را چندبرابر می کند و بدین ترتیب دستور خرید و تولید عوامل خردل، تابون و سارین را صادر کرد.
۴ـ «صحیف الحداد» ـ عراقی مقیم آمریکا ـ که امور مربوط به قراردادهای خرید موادشیمیایی را برای رژیم عراق انجام می داده است.
۵ـ آقای «رفری دلول»، فلسطینی تبار آواره مقیم لندن مشاور و دلال رژیم صدام در تجهیز این رژیم به عوامل شیمیایی.
۶ـ آقای «مارسل داسو»، مشاور نظامی، صاحب منصب نیروی هوایی فرانسه و یکی از مهره های با نفوذ فروش تسلیحات به عراق.
۷ـ «ژاک شیراک»، نخست وزیر ـ صلح طلب!! ـ فرانسه، به ویژه آنکه ایشان هنگام عزیمت به بغداد برای یک دیدار سه روزه به تاریخ ۲۷ ژانویه ۱۹۷۶ پس از دیدار با صدام حسین و آگاهی از نیازهای تسلیحاتی عراق به آقای «امون بار» وزیر تجارت خارجی که نقش کلیدی در تجارت تسلیحاتی و شیمیایی با عراق ایفا نمود، دستور همه نوع همکاری را صادر نمود. خبرنگار «لوموند» که همراه شیراک بود ارزش قراردادهای تسلیحاتی را میلیاردها دلار اعلام نمود و از همین نقطه و امضای این قرارداد بود که پای کشور صلح طلب و مهد علوم انسانی، به مشارکت در جنایات بی شمار عراق در طول هشت سال جنگ گشوده شد و پاریس به عنوان یکی از همپیمانان مهم تأمین کننده تسلیحات عراق درآمد.
۸ ـ «فرانسوا میتران» نخست وزیر فرانسه.
۹ـ «آقای «الکساندر مارشت»، رئیس سازمان جاسوسی فرانسه.
۱۰ـ آقای «کارلوس آرکادوین» شیلیایی تبار، دلال بنام جهانی که در جریان سوداگری مرگ با عراق همکاری نزدیکی داشته است.
افزون بر افراد ذکر شده شرکتهای شیمیایی زیادی از کشورهای غربی در زمینه فروش مواد لازم برای تولید جنگ افزارهای شیمیایی توسط عراقی ها، نقش داشتند و مواد، نیروی متخصص و تجهیزات لازم را برای دولت سابق عراق تأمین می کردند که در ادامه فهرستی از مهمترین آنها همراه با فعالیتشان آورده شده است.
۱ـ شرکت شیمیایی Nace فرانسوی که در آمریکا نمایندگی داشت و با مراجعه به شرکت Fadler در نیویورک، زمینه لازم برای اعزام دو مهندس شیمی به نامهای «جوزف.ام.کالوتا» و «موریس گرو ور» جهت مشاوره به تأسیسات سامره را فراهم ساخت.
۲ـ شرکت بزرگ «پتروبراس» به مدیریت فروش جهانی آقای «کارلوس سانتانا»، که از بزرگترین صادرکنندگان تسلیحات شیمیایی به عراق بود.
۳ـ شرکتهای فرانسوی «تامسون C.S.F»، «آلکاتل»، «ماترا».
۴ ـ شرکت «K.B.S » هلند که با دلالی آقای «دکترالعانی»، پانصد تن تیودی گلیکول (ماده اولیه تهیه عامل تاولزای خردل گوگردی) را به دولت عراق فروخت که این مواد در ژوییه ۱۹۸۳ به عراق برده شد.
۵ ـ لازم به ذکر است که کمک فنی برای راه اندازی تأسیسات از جانب آلمان فدرال صورت گرفته بود. ( شرکت آلمانی karl Kolbe تجهیزات و نحوه ساخت را در اختیار عراقی ها قرارداده بود.)
۶ ـ شرکت های انگلیسی «بابکاک» و «ویلکاکس» که درخواست دایر نمودن کارخانه های تولید عوامل شیمیایی با ماهیت حشره کشی نظیر آمیتون، دمنون، پارااکسان و پارایتون از طرف عراقی ها با آنها بسته شد ولی اطلاعات چگونگی توافقات و انجام تعهدات به دلیل محرمانه بودن پرونده بایگانی شده است.
۷ ـ شرکت های بزرگ شیمیایی «مونته دیسون» و «تکنی پترول» (TP&MD) که عراقی ها جهت تهیه عوامل فلج کننده اعصاب به آنها مراجعه کردند و نان این شرکت ها ورد زبان روزنامه نگاران شد. همچنین کمیته روابط سیاست خارجی آمریکا در زمره فروشندگان سلاح های شیمیایی به عراق به ثبت رسیده است.
۸ـ شرکت های آلمانی «هی برگ»، «کارل کولب»، «پروساگ» و … عمده ترین قسمت های فنی و تجهیزاتی تأسیسات سامره را ساخته و کارخانه با نظارت مهندسان و کارشناسان خبره آنان راه اندازی گردید. لازم به ذکر است که ۲۲نفر از مهندسان شوروی و تعدادی از متخصصان فرانسوی نیز در این زمینه همکاری داشتند تا اینکه خردل ساخته شده در این تأسیسات در سال ۱۹۸۳ و در عملیات خیبر در حالی که وزیرامورخارجه آمریکا در بغداد بود علیه رزمندگان ایرانی به کار رفت. جالب اینجاست که در سال ۱۹۸۵ بیش از ۱۵۰ شرکت آلمانی در بغداد در این سوداگری دفاتر بازرگانی نقش داشتند. بدینسان مدعیان حقوق بشر و احترام به مبانی انسانی، امکانات ساخت و به کارگیری انواع عوامل سمی را در اختیار ارتش عراق قراردادند بویژه اینکه آلمانی ها باتوجه به عدم توانایی به کارگیری عوامل شیمیایی جنگی طی جنگ جهانی دوم که آن هم نه به سبب رعایت قوانین و کنوانسیون های جهانی بلکه به دلیل وحشت از مقابله به مثل نیروهای متفقین علیه خود بودند، توانستند قدرت شیمیایی خود را در آزمایشگاه انسانی به آزمون گذاشته و با مطالعات و درمان هایی که برروی مجروحان جنگ شیمیایی بویژه مجروحان شیمیایی ایرانی به انجام رساندند، پرونده های مطالعاتی خود و نیز راهکارهای نظامی کاربرد اینگونه تسلیحات را برای قدرت های نظامی تکمیل تر نمایند. جالب توجه این که مصدومان شیمیایی ایران بویژه مصدومان با عامل خردل برای درمان به بیمارستان های کشورهای استرالیا، بلژیک، انگلستان، فرانسه، آلمان غربی، ژاپن، هلند، سوئد و سوئیس اعزام می شدند.
فائزه خسروپور بیات
اگر چه نخستین نبود، اما به شهادت تاریخ این بارز ترین نمونه از جنایت های شیمیایی در طول حیات بشر بود که این چنین بر سر مردم غیر نظامی ایران فرود می آمد.سال ها پیش از جنگ هشت ساله ایران و عراق، اروپا، ساعت 5 بعد از ظهر روز 22 آوریل سوزش گاز کلرین را روی پوست خود حس کرد .
شهر «ایپر» در کشور بلژیک نخستین تجربه جهانیان در استفاده از گاز های سمی کشنده بود، جایی که نیروهای آلمانی بمب های خود را بر سر پنچ هزار سربازجبهه متفقین از فرانسوی گرفته تا کانادایی، ریختند و یکی از نقاط تاریک تاریخ را در سال 1915 به نام خود رقم زدند.
بمب هایی که در نتیجه آن 15 هزار مصدوم شیمیایی بر جای ماند و کشته هایی که هرگز فکر نمی کردند با پوست های تاول زده در تابوت فرو خواهند رفت. پس از شهر ایپر در اروپا حالا نوبت آفریقایی ها تا سهم خود را از این گازها شیمیایی ببرند و ایتالیایی اسباب این کار را فراهم کرد. دومین حمله شیمیایی که تاریخ آن را به عنوان لکه ننگی بر دامن اروپاییان ثبت کرده است، حمله ایتالیا به حبشه بود این بار نیز یک کشور ستیزه جو برای در هم شکستن نیرو های مقاومت دست به ابزاری می برد که نتایج آن تا سالیان سال برای کودکان بی گناه آن دیار باقی ماند، کودکانی که شاید در آن زمان هنوز به دنیا نیامده بودند اما سیاست مداران و سربازان ایتالیایی برای آنها گاز های کشنده شیمیایی را به یادگار گذاشتند.
به هر صورت همین دو جنگ کافی بود تا بشر را از آن چه خود با دست خود ساخته به هراس آورد و جهان را تا سال ها پای میز مذاکره بنشاند. ژنو پایتخت سیاسی اروپا میزبان نشست کشور های جهان شد تا بر سر استفاده از این مواد شیمیایی تصمیم بگیرند ونتیجه آن در سال 1925 به (پروتکل ژنو) مشهور شد.
کشور های جهان در این پرتوکل، منع به کار گیری عوامل سمی و خفه کننده در جنگ ها را به امضا رساندند و در مقابل قانون شکنان هم قسم شدند. عراق جزو 12 کشور امضا کننده پروتکل بود. اما در گذر ایام، ذهن بشر این معاهده را به دست فراموشی سپرد تا پس از هفتاد سال از جنگ جهانی اول، در دهه 80 میلادی یک کشور متجاوز علیه نیرو های مقاومت دست به جنایتی دیگر بزنند.
آغاز جنایت:
در آذز 1361 صدام، دیکتاتور عراقی برای، در هم شگستن مقاومت رزمندگان ایرانی در تک های شبانه از مقداری سولفور موستارد (عامل تاول زا) استفاده کرد.
پس از آن در سال 1362 در پیرانشهر و پنجوین، سلاح های شیمیایی را کامل و مستقیم به کار گرفت. تا اینکه در اواخر سال 1363 به علت اعتراض کشور های اروپایی و علنی شدن ابعاد گسترده کاربرداین جنگ افزار ها در جنگ با ایران، موقتاً از به کارگیری این سلاح ها در جنگ منصرف شد.
اما نخستین اعزام مجروحین شیمیایی ایران به اروپا پس از عملیات فاو در خاک عراق بود. استفاده از سلاح های شیمیایی در بعد وسیع توسط عراق بار دیگر در جریان این عملیات آغاز شد. اوایل زمستان 1364 که رزمندگان ایران با عملیات گسترده خود توانستند شهر فاو عراق را تصرف کنند رژیم عراق آتش سلاح های شیمیایی را به روی سپاه ایران گشود و به این ترتیب نخستین حمله وسیع شیمیایی که مجروحین بسیاری به جا گذاشت در خاک عراق رقم خورد. سکوت کشور های هم پیمان پروتکل ژنو، چراغ سبزی بود که به صدام نشان داده شد تا دیگر از هیچ جنایتی دریغ نکند.
اوایل سال 1366 عراق از جنگ افزار های شیمیایی به طور انبوه در جبهه مرکزی سومار استفاده کرد. پس از عملیات والفجر 8، نیروهای عراقی به قدری از مواد سمی شیمیایی استفاده کردند که در بیمارستان های عقبه ایران جای سوزن انداختن نبود حدود هفت هزار گلوله توپ و خمپاره حاوی مواد سمی علیه مواضع نیروهای ایران شلیک شد.
ظرف دو روز هواپیما های عراقی به طور مداوم بیش از هزار بمب شیمیایی در صحنه عملیات فرو ریختند.
سردشت و حلبچه؛ دو جنایت جنگی روز یک شنبه ساعت 15/4 بعد از ظهر هفتم تیر سال 1366، بابر با 28 ژوئن 1987 سردشت مورد حمله شیمیایی قرار می گیرد؛ چیزی که مردم هایش در بختک های خوابشان هم نمی دیدند با وجود این که شهر بمباران شده بود مردم پس از بمباران از پناهگاها خارج و برای دیدن مناطق بمباران شده و کمک به هم نوعان خود عازم این مناطق شدند و خوشحال بودند که کشته و زخمی نداشتند بعد از مدتی بوی سیر گندیده تمام فضای شهر را فرا گرفت. ناگهان پرندگان از بالای درختان بر روی زمین سقوط کردند و به دنبال آن مردم یکی یکی به روی زمین افتادند زن و مرد، کودک ونوجوان یکی پس از دیگری.
جمهوری اسلامی ایران، این تهاجم را غیر انسانی اعلام کرد و شهر سر دشت را «نخستین شهر قربانی جنگ افزارهای شیمیایی در جهان بعد از بمباران هسته ای هیروشیما و ناکازاکی» نامید .
علیه غیر نظامیان فقط در سردشت اتفاق نیفتاد. بسیاری از شهر های ایران مثل مریوان، روستای کلال، قلعه جی و جاهای دیگر با هزاران کشته و مجروح از دست بمب افکن های رژیم بعث در امان نماندند. اما جنون صدام دامن مردم عراق را نیز گرفت، این اولین بار بود که بشر به چشم خود می دید دیکتاتور ملت خود این چنین قتل عام می کند.
بمباران شیمیایی حلبچه ثابت کرد قدرت اروپایی و آسیایی نمی شناسد، هر جا که قدرت یله و بی قید باشد، فساد راهم با خود می آورد. آن وقت جنایت برای صاحب قدرت از آب خوردن هم راحت تر می شود.
در 23 مارس 1988 خبر نگار روزنامه انگلیسی «گاردین» مشاهدات عینی خود را از شهر حلبچه این طور گزارش می کند :«سطح کوچه های خاکی و خانه های با خاک یکسان شده این شهر دور افتاده و عقب نگاه داشته شده کردستان پر از اجساد مردان و زنان و کودکان و احشام و حیوانات است که زخم خون و علائم انفجار رویشان دیده می شود. پوست اجساد به طرز عجیبی بی رنگ است، چشم ها باز و خیره و از حدقه بیرون زده، آب خاکستری رنگی از دهانشان بیرون زده و انگشتانشان پیچ خورده است. معلوم است که درست حین کارهی روزمره مرگ مانند صاعقه بر سرشان فرویخته است برخی فقط آن قدرتوان داشته اند که خود را به آستانه در برسانند در این جا مادری است که درآخرین لحظه کودکش را به آغوش کشیده، در آنجا پیرمردی خود را میان طفل شیر خواره و آنچه که نمی دانسته چیست، سپر کرده است و...».
در روز حادثه، 50 فرزند هواپیمای ویژه بمباران ارتش عراق که هر یک به 4 عدد بمب شیمیایی 500 کیلویی مجهز بودند، در افق غرب آسمان حلبچه ظاهر شدند. مردم حلبچه، بارها شاهد پروازهای عبوری هواپیما های عراقی از غرب به شرق و به سوی آسمان ایران بوده اند. مردم به تماشای پرواز هواپیماها ایستاده بودند غافل از این که این بار بمب افکن ها پس از یک گردش به سمت جنوب با ریختن 200 بمب حاوی مواد شیمیایی مجداً به سمت غرب تغیر مسیر داده و از دور نظاره گر ابر زرد رنگی می شوند که بر آسمان شهر سایه می اندازد.
حاصل آن یکی از فجیع ترین صحنه های جنگی، بعد از جنگ جهانی دوم بود.
آنها در عرض چندساعت 5000 نفر را به قتل رساندند. این شهر در 11 کیلومتری مرز ایران را به خاطر اینکه از فرصت استفاده کرده و علیه صدام به پا خاسته بودند، تنبیه کند.
سازمان ملل در خواب بود:
ایران تلاش خود برای مقابله با این حملات در عرصه جهانی گسترش داد. غیر از اعزام مجروحین به کشور های غربی به خصوص آلمان،اتریش و سوئد، ایران از سازمان ملل متحد خواست تا بر اساس پروتکل ژنو دولت دولت عراق را محکوم کند و مانع از ادامه حملات شیمیایی شود. 18 اسفند ماه 1362 دبیر کل سازمان ملل نخستین هیأت را برای برسی اتهام کار برد سلاح های شیمیایی توسط عراق می کند.
طی 5 روز بازدید این گروه در منطقه از شواهد کاربرد سلاح های شیمیایی، در 16 فروردین 1363 گزارش هیأت اعزامی پیرامون ادعای جمهوری اسلامی ایران مبنی بر استفاده عراق از سلاح های شیمیایی، همراه با اظهار تأسف دبیر کل از کاربرد سلاح های شیمیایی، به شورای امنیت تسلیم شد چهار روز بعد شورای امنیت کاربرد سلاح های شیمیایی را گویا محکوم می کند و از این کشور ها در خواست می کند و که پرو تکل 1925 ژنو در این ارتباط را رعایت کنند.
زمستان سال بعد گزارش گروه کار شناسی سازمان ملل متحد که مؤید کاربرد سلاح های شیمیایی توسط عراق علیه نیرو های ایران بود، منتشر شد. و این بار نیز رییس شورای امنیت در بیانیه کاربرد سلاح های شیمیایی توسط عراق علیه نیروهای و هم چنین ادامه جنگ را گویا محکوم کرد. همراه با موج مخالفت های جهانی با این جنایت جنگی صدام، این کشور حملات شیمیایی خود را به ایران را به ایران موقتاً قطع کرد. با فتح فاو توسط ارتش ایران بار دیگر حملات عراق آغاز شد اما این بارعراق، ایران را به استفاده از بمب شیمیایی متهم کرد!
در اولین ماه سال1367 هیأت سازمان ملل متحد برای برسی کاربرد سلاح های شیمیایی رهسپار تهران شد. این هیأت از 28 تا 31 مارس در ایران و از 8 تا 11 آوریل در عراق کار خود را انجام داد و نتیجه آن شد که شورای سازمان ملل لحن بیانیه ای جدید را تغیرداد و طی بیانیه ای کاربرد سلاح های شیمیایی را محکوم کرد، در صورتی که ایران هرگز از این سلاح ها استفاده نکرده بود. ادعای عراق درباره حمله شیمیایی ایران به خاک آن کشور از حمله ای کرفته شده بود که ایران به یک مهمات خانه عراقی داشت. در این مهمات خانه انبوهی از مواد شیمیایی این کشور نگه داری می شود. به هر صورت مجامع جهانی با ادامه محکومیت دو طرف مخاصمه، عملاً در مقابل این رفتار عراق سکوت کردند تا عراق از آخرین تر فندهایش برای پیروزی استفاده کند، اما نتیجه چیز دیگری شد.
سکوت ؛ ابزاری برای آشتی
شرایط ایران به گونه ای پیش رفت که ایران قطعنامه 598 را در 27 تیر 1367 پذیرفت.
امام خمینی (ره) با توصیف شرایط سخت ایران، درباره پذیرش قطع نامه گفتند :«آری دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت و فردا امتحان دیگری است که پیش می آید و همه ما نیز روز محاسبه بزرگ تری را پیش رو داریم. من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم ولی با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطع نامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب (می بینم) و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود. هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گوارا تر بود، اما چاره چیست که همه باید که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم و مسلماً ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود.»
پس از پذیرش قطع نامه توسط رهبر کبیر، ایران وارد فاز جدیدی از مناسبات سیاسی شد. حالا نوبت اثبات مظلومیت ایران در مجامع جهانی بود. ضمن این، ایران خود را در شرایطی می دید که می توانست غرامت جنگ را از عراق مطالبه کند.
در بند هفت قطعنامه 598 به صراحت اعلام شده بود:«ابعاد خسارات وارده در خلال منازعه و نیاز به تلاش های بازسازی با کمک های مناسب بین المللی پس از خاتمه در گیری تصدیق می گردد و در این خصوص از دبیر کل در خواست می شود که یک هیأت از کارشناسان را برای مطالعه موضوع بازسازی و گزارش به شو رای امنیت تعیین کند.
اما پس از جنگ ایران به دلایل بسیاری در اجرا و پیگیری این بند ناتوان ماند. در صورتی که در 18 آذر 1373 عراق به عنوان متجاوز به خاک ایران شناخته شد. با این وجود، تلاش بسیاری از مدافعان حقوق جانبازان شیمیایی در عرصه دادگاه های جهانی بدون حمایت دولت ایران با شکست مواجه شد و ایران علاوه بر این که از وصول بسیاری از غرامت های جنگی خود بازماند، حتی نتوانست از اتباع خود در دادگاه های بین المللی علیه کشور های غربی حمایت کند، کشور های که حامیان اصلی عراق در جنگ بودند و عراق بمب های شیمیایی خود را متعلق به آنها می دانست.
اوضاع وقتی کمی پیچیده تر شد که ایران حتی در دادکاه های که دیگر کشور ها برای مجازات عاملان این جنایات برگزار کرده بودند، شرکت نکرد. البته عهده ای معتقدند عدم حضور ایران در این دادگاه ها یا به خاطر بی اطلاعی مقامات ایرانی بوده است یا به خاطر موضع صلح جویانه ایران.
پایان
نویسنده: عباس کیانی خراجی
اشاره:
روزنامه الشرق الاوسط سندی از آرشیو محرمانه حکومت امریکا به چاپ رساند مبنی بر این که در زمان جنگ عراق با ایران دولت آن کشور به حکومت صدام حسین تعهد داده بود، اجازه ندهد حکومت جمهوری اسلامی ایران پیروز جنگ باشد. همچنین، طبق این سند، با وجود این که ایالات متحده خود را در این جنگ بیطرف نشان میداد. نسبت به کاربرد سلاح شیمیایی از سوی عراق، عمداً اغماض میکرد و در تقدیم برخی از سلاحهای مورد نیاز ارتش صدام تلاش وافری از خود نشان میداد.
این سند، بخشی از پیامهای محرمانه وزارت خارجه امریکا در 18 ماه مارس سال 1984 (اواخر اسفندماه سال 1363) به سفارت خود در اردن و چند کشور دیگر بوده است. هم چنین این مدرک، گفت وگویی میان مقامات عراقی با مقامات بلند پایه امریکا در زمان حکومت رونالد ریگان، از جمله آنها جورج شولتز، وزیر امورخارجه وقت را در بردارد که در آن زمان، هرگز درباره آن اطلاعاتی به بیرون درز نشده بود. در آن هنگام، شولتز برای شرکت امریکایی بکتل کار میکرد که توانسته بود قرار دادهای مهم اقتصادی را به نفع خود در عراق و در زمان حاکمیت صدام حسین امضا کند در این دیدار، لارنس ایگل برگر، معاون وزیر خارجه امریکا و عصمت کتانی، نماینده عراق در سازمان ملل متحد، نیز حضور داشتند. از شگفتیهای سیاست دوگانه امریکا آن است که این دیدار درست چند روز پس از این که حکومت امریکا به دلیل کاربرد سلاح شیمیایی علیه ایران از دولت عراق انتقاد کرده بود، صورت گرفت متن کامل این سند از نظر خوانندگان محترم میگذرد.
خلاصه
1ـ تمامی سند محرمانه است.
2ـ بند 7 این سند پیگیری شود
3ـ دیدار شولتز و مقامات عراقی: شولتز، وزیرخارجه، همراه با ایگل برگر، معاون وی، به دور از دید دیگران با عصمت کتانی (نماینده وقت عراق در سازمان ملل متحد) در 15 مارس (25 اسفند ماه سال 1363) دیدار کردند تا برا این پیام مهم دولت امریکا تاکید کنند که محکومیت کاربرد سلاح شیمیایی از سوی عراق از جانب امریکا، تنها در قالب تعهد دولت ایالات متحده به سیاست درازمدتی است و از زوایه جایگاه دفاع از ایران یا دشمنی با عراق نیست و بدین ترتیب، رفتار و رویکردهای آنها درباره جلوگیری از پیروزی ایران در جنگ و تاکید بر ادامه روند گسترش روابط دو جانبه (میان امریکا و عراق) هم چنان استوار باقی خواهد ماند... در این میان، ایگل برگر گفت و گو در این باره را توسعه داد و افراد دیگری، مانند عبدالرزاق هاشمی، وزیر فرهنگ و اطلاعات سابق عراق، نزار حمدون و ویربنکس نماینده امریکا در سازمان ملل متحد نیز در این گفت و گو شرکت کردند.
در این گفت و گوها، ویربنکس راههای جلوگیری از قاچاق اسلحه برای ایران را بررسی کرد. ایگل برگر نیز بر کمک ایالات متحده برای امتداد خط لوله نفت عراق از خاک اردن تاکید و در این زمینه قول مساعد داد که امریکا بالاترین حد تلاش خود را به کار خواهد برد تا بانک اکسم (بانک صادرات و واردات امریکا) را تشویق کند، اعتبار مالی در اختیار عراقیها قرار دهد و خود، شخصا، از بانک تقاضا خواهد کرد چنین کاری را انجام دهد. در این میان، هاشمی توضیح داد که هر آن ممکن است منطقه خلیج فارس به انفجاری در برابر آنها تبدیل شود. هم چنین، کتانی محتوای گفت و گوهای خود را با اعضای کنگره بازگو کرد و به موضوع تروریسم و ضرورت توقف انتقال سفارت امریکا به شهر بیت المقدس پرداخت. وی از امریکا خواست تا به صحبتهای ملک حسین درباره نارضایتی وی نسبت به عدم رویارویی صحیح سیاست ایالات متحده با مسئله وجود سوریه در لبنان و شکل گیری این برداشت در میان سوریها که آنان در لبنان بر امریکا پیروز شدهاند. بیشتر توجه کند. ایگل برگر نیز از کتانی خواست نامه وی را مبنی بر دعوتش از طارق عزیز، معاون نخست وزیر عراق، برای دیدار با او در هر زمانی که برای دو طرف مناسب باشد، به طارق عزیز برساند.
4ـ سلاحهای شیمیایی؛ ایگل برگر، کتانی را به زاویه ویژهای از بحث کشانده و تاکید کرد وی با این پیامهابه بغداد باز خواهد گشت: سیاست ثابت امریکا درباره مخالفت با کاربرد سلاح شیمیایی در هر جا که به کار رود، همان است که در بیانیه 5 مارس آمده است، سیاستی که براساس آن، این بیانیه در محکومیت کاربرد سلاح شیمیایی از سوی عراق صادر شده است. البته، وی تاکید کرد که این بدان معنا نیست که بیاینه مزبور در خدمت سوخت رسانی به جنگ تبلیغاتی (امام) خمینی (ره) است یا نشانهای از تغییر سیاست امریکا نسبت به ایران و عراق در آن وجود دارد. در واقع، امریکا در سیاست خود، مبنی بر جلوگیری از پیروزی ایران در جنگ ادامه خواهد داد و با صداقت کامل مایل است روابط خود را با عراق گسترش دهد. سپس شولتز وارد بحث شد و دوباره تاکید خود را بر این نکات مطرح شده تکرار کرد. به دنبال آن، کتانی توضیح داد که متاسفانه بیانیه 5 مارس به سود جنگ تبلیغاتی (امام) خمینی (ره) تمام شد و سپس از وزیر خارجه و معاونش به دلیل روشن کردن دیدگاههای ایالات متحده سپاسگزاری کرد.
5 ـ ارسال اسلحه به ایران، وزیر امورخارجه از کتانی خداحافظی کرد وایگل برگر بحث را با این مجموعه درباره تلاش وسیع امریکا برای جلوگیری از پیروزی ایران در جنگ ادامه داد که وزیر خارجه، نماینده امریکا، ویربنکس را تعیین کرد تا تلاشهای مختلف را در راستای نابودی فرآیند ارسال اسلحه به ایران هماهنگ کند، اما اگر مطبوعات در این باره از مقامات امریکا پرسشی کنند، به آنها گفته خواهد شد که هیچ گروهی در داخل وزارتخانه برای انجام چنین کاری به شکل ویژه تعیین نشده است. در این میان، ویربنکس تاکید کرد امیدی به کنترل ارسال اسلحه به ایران وجود ندارد؛ زیرا منابع ارسال به ویژه در زمینه سلاح و تجهیزات آن، متنوع و مختلفاند و معمولا، خارج از اراده حکومتها عمل میکنند. با وجود این، امریکا در بعضی از زمینهها، مانند کنترل تجهیزات پیشرفته موفقیتهایی را به دست آورده است، تجهیزاتی که ردپای مشخص دارد و در حال حاضر اهمیت فوق العادهای در برنامه جنگی ایران پیدا کرده است.
افزون بر این، اطمینان دارد که دست کم، مانع از رسیدن اسلحه امریکایی به ایران شده است. البته به جز چیزی که داس پلانک، یکی از مسئولان امریکایی درباره آن توضیح داد و آنها تجهیزاتیاند که کاربرد چند منظوره دارند، مانند هزاران قطعه موتوری که ایران آنها را خریداری کرده است و اکنون، در هجوم اخیر خود، از آها استفاده میکند. در ادامه، پلانک سه نوع از همکاری حکومتهای دیگر با امریکا برای کنترل ارسال اسلحه به ایران را طبقه بندی کرد:
الف ـ قول همکاری کاملا رسمی از سوی برخی حکومتها درباره منع فروش اسلحه مورد نظر و ارائه دلایل کافی از سوی این حکومتها مبنی برکسب موفقیت در اجرای تعهدات خود.
ب ـ حکومتهایی که با ارائه دلیل به امریکا اطمینان دادهاند سلاح ارسالی از کشور آنها قاچاقی بوده است.
ج ـ مدارک و دلایل رسمی، که طبق آنها، برخی از حکومتها به تعهدات خود در این زمینه عمل نمیکنند.
6 ـ کره جنوبی، تایوان، یونان، و اسپانیا: در این مورد هاشمی اظهار کرد حکومت عراق معتقد است که کره جنوبی منبع مهم تهیه اسلحه برای ایران به شمار میرود. کتانی نیز، تایوان را به عنوان منبع دوم ارسال اسلحه به ایران معرفی کرد، در این میان، ایگل برگر هم گفت: کره شمالی نیز یکی از منابع مهم صدور اسلحه به ایران است؛ زیرا، جمهوری کره از تصمیمهای سیاسی اتخاد شده درباره منع فروش اسلحه به ایران پیروی نمیکند. (باید یاد آور شد که ) این موضوع، بحث گرمی را میان او (ایگل برگر) و وزیر امورخارجه کره (لی بمب سوک) پیش از کشته شدنش برانگیخته بود؛ موضوعی که با وزیر خارجه جدید (لی وان کیونگ) نیز مطرح شده است. در ادامه، ویربنکس اضافه کرد که در برخی از کشورها، ناهماهنگی میان وزارت خارجه، دفاع و مراکز فروش اسلحه در آنها وجود دارد. در این میان، کتانی اعتراف کرد وضعیت اسپانیا ویونان که روابط خوبی با عراق دارند. چنین ناهماهنگیهایی را پیدا کرده و حکومت عراق در این باره به آنها تذکر داده است.
7ـ خط لوله نفت بندر عقبه: ایگل برگر تکرار کرد که ما نمیکوشیم این حقیقت را از عراق مخفی کنیم که نگرش بانک اکسم به آنها بدبینانه است. در واقع، این نگرش برمبنای سود دهی اقتصادی بنا شده و شیوه پس دادن بدهیها از سوی عراقیها برآن تاثیر گذاشته است. وی هم چنین، گفت که با رئیس شورای مدیریت بانک اکسم (ویلیام دربر) صحبت و شرایط احراز منافع ملی امریکا را در صورت اعطای وامهای مالی برای طرحهای عراق، در حد توان درک کرده است. هم چنین تاکید کرد که با وجود نگرش بدبینانه مدیریت بانک اکسم در قبال عراق، وزارت خارجه این کشور (ایالات متحده) در برخی از موارد براکسم فشارهایی را وارد خواهند کرد. او به عراقیها وعده داد که دولت امریکا تمام تلاش خود را خواهد کرد تا بانک اکسم، اعتبار مالی مورد نیاز برای طرح خط لوله نفت بندر عقبه را در اختیار عراقیها قرار دهد. (اگر شرکتهای امریکایی در انجام چنین طرحی اعتبارات مالی ارائه ندهند، وی (ایگل برگر) بسیار خوش بین است که بانک اکسم به شکل عملی و با ابتکار خود در این طرح مشارکت کند. در ادامه، ایگل برگر توضیح داد به دلیل مشارکت شرکت بکتل در احرای طرح لوله نفت بندر عقبه، وزیر خارجه، خود را به شکل کامل از موضوع کنار کشیده و بر عراقیها لازم است که درک کنند این عمل به معنای کم توجهی مسئولان بلند پایه حکومت امریکا نسبت به آنها نیست. در ادامه، کتانی با یادآوری این نکته که عراق چنین موضوعی را کاملا درک میکند، از تلاش حکومت امریکا در اجرای طرح خط لوله نفت بندر عقبه سپاس گزاری و اظهار کرد بر سفارت امریکا در شهر عمان لازم است موضوع خط لوله نفت بندر عقبه را جدی بگیرد و برای کمک به اجرای آن بکوشد.
8ـ جنگ خلیج (فارس): هاشمی گفت: هر آن ممکن است اوضاع منطقه خلیج (فارس) منفجر شود. در این میان، کتانی با عجله وارد صحبت شد و گفت امیدوار است که منطقه خلیج (فارس) نه در برابر عراق و نه در برابر امریکا، بلکه علیه (امام) خمینی (ره) منفجر شود. سپس از یاگل برگر به دلیل درک موضع گیریهای عراق که در دیدار اخیر خود در ماه سپتامبر با آنها بیان کرده بود، سپاس گزاری کرد.
در میان، ایگل برگر بار دیگر یادآور شد که: امریکا وضعیت عراق را درک میکند؛ زیرا، این کشور درگیر جنگ است و حق دارد منافع خود را در اولویت قرار دهد، اما در این میان عراقیها را تشویق کرد که درباره نتایج عملکرد خود در منطقه خلیج فارس محاسبات دقیقی انجام دهند.
هاشمی در پاسخ وی گفت: اگر (ایران) اجازه ندهد که عراق صادرات خود را ادامه دهد. برای بغداد این حق محفوظ خواهد بود که جلوی صادرات همه را بگیرد.
ایگل برگر در پاسخ به او گفت: درست است که ممکن است حق با کسی باشد، اما نباید علیه منافع همه عمل کند. برای نمونه، در سال 1914 افراد زیادی در شهر وین وجود داشتند که معتقد بودند حق دارند برای گرفتن انتقام، والا حضرت فردیناند را بکشند. همان طور که در سال 1914، در اروپا اتفاق افتاد، اکنون نیز، منطقه خلیج فارس نقطه تلاقی منافع حیاتی بسیاری از کشورهاست.
9ـ کنگره امریکا و سیاست خارجی: کتانی درباره دیدار روز گذشته خود با اعضای مجلس سنا، مانند ریبکر و بوچدویتز، که یک ساعت و نیم طول کشیده بود؛ و هم چنین، با هامیلتون، یکی از اعضای کنگره گزارش مفصلی را ارائه کرد.
وی توضیح داد که: رویکرد اعضای مجلس سنا نسبت به موضوع سلاحهای شیمیایی شدیدا علیه عراق است. در ادامه نیز، او از پوزش بوچدویتز نسبت به ارائه طرح ایجاد محدودیت برای صادرات عراق از سوی برخی نمایندگان کنگره، سپاس گزاری کرد. بوچدویتز به او قول داده بود تمامی تلاش خود را خواهد کرد تا در این زمینه، تخفیفهایی صورت گیرد یا کلا تصمیم گیری در مورد آن لغو شود.
در ادامه، کتانی تاکید کرد که: انتقال سفارت امریکا به شهر بیت المقدس مشکلات زیادی را برای دوستان امریکا در منطقه ایجاد میکند وی یادآوری شد که شخصا، مشکلات داخلی سیاست امریکا را درک میکند وگاهی خود، در درون آن گم میشود. در این میان، برخی معتقدند که عملیات گروگان گیری یا کشتن افراد مارینز (سربازان نیروی دریایی امریکا) بهترین وسیله تاثیرگذاری بر رویکرد سیاسی امریکاست. برای نمونه به محض این که ایران، گروگانهای امریکایی را آزاد کرد، ایالات متحده خطر (امام) خمینی (ره) برای منافع امریکا را فراموش کرد.
کتانی اضافه کرد: ناتوانی امریکا در اتخاذ موضع گیری ثابت و بدون واهمهای در سیاست خارجی خود، آن را با زیانهای احتمالی سختی روبه رو خواهد کرد و بر وضعیت امریکا در منطقه خلیج فارس تاثیر منفی خواهد گذاشت. در این میان، ایگل برگر اعتراف کرد نپذیرفتن تلفات از سوی ما، موقعیتمان را در برابر حفظ منافع سیاست خارجی ایالات متحده آسیب پذیر میکند.
10ـ اردن: کتانی، امریکا را تشویق کرد که به سخنان ملک حسین و درک عمیق وی از سیاستهای ایالات متحده گوش فرا دهد. وی گفت: پادشاه، حکیم و عاقل است و از بهترین و قدیمیترین دوستان عراق به حساب میآید که به شکل گستردهای میکوشد تا رابطه دوستی با بغداد را حفظ کند. وی در ادامه افزود: ملک حسین امیدوار بود که مصاحبهاش با نیویورک تایمز در تاریخ 15 ماه مارس اثری منفی بر رابطه اردن و امریکا نداشته باشد. در این مورد، ایگل برگر پاسخ داد، امریکا برای رابطه خود با اردن ارزش زیادی قائل است؛ بنابراین، اندرزهای پادشاه را آویزه گوش خود خواهیم کرد و برای حفظ دوستی خود با او از انجام هیچ اقدامی دریغ نخواهیم داشت، اماگاهی اوقتا، پادشاه اشتباه میکند و امریکا، تنها این مسئله را به او یادآور شده است. ایالات متحده تمایل درارد مشکلات موجود در رابطه دو طرف را به شکل محرمانه بررسی کند، نه روی صفحات روزنامه نیویورک تایمز. گفتههای اخیر پادشاه به طور عملی، دشواریهای زیادی را در کنگره در ارتباط با سیاست ما در قبال او برانگیخت، اما با وجود این فضای متراکم موجود به زودی کنار خواهد رفت، هر چند در نهایت تاثیر منفی خود را روابط دوستان ما با اردن و تعهد ما نسبت به حفظ امنیت آن خواهد گذاشت.
11ـ سوریه: کتانی تاکید کرد سیاست اطلاع رسانی امریکا ارائه تصویری را موجب شده است مبنی بر این که سوریها به شکلی در لبنان پیروز شدهاند. وی اصرار کرد که امریکا در سیاست تبلیغی خود به ساختن چنین تصویری، که از اساس بیپایه است، کمک نکند. از دیدگاه عراقیها، رژیم سوریه در مشکالت اقتصادی و سیاسی خود، هم در داخل کشور وهم در لبنان دست و پا خواهد زد؛ زیرا، توانایی دست یازیدن به یک امر مهم را نخواهد داشت. هم چنین این کشور در روابط میان کشورهای عرب و قضایای کلی جهان عرب، که نقش ایفا کردن در آن، برای عراق بسیار مهم است، نقش مهیم جز هوچی گری در اجتماعات عربی ندارد. ضمن آن که جلسه اخیر وزیران خارجه اتحادیه عرب در بغداد دلیل محکمی برای نشان دادن انزوای سوریه است و محکوم کردن ایران به اتفاق آرا از سوی آنها، محکوم کردن ضمنی سوریه را در بر دارد. در ادامه ایگل برگر اعلام کرد که این نظر را که اسد در کشور خود و در لبنان مشکلات زیادی دارد، قبول دارد و آنها نیز با ارزیابی عراقیها درباره فرآیند امور هم رایاند.
12ـ روابط دو جانبه و دعوت از معاون نخست وزیر: ایگل برگر جلسه را با تکرار تمایل امریکا برای گسترش روابط دو جانبه در اسرع وقت و به شکلی که عراق آن ر امناسب میداند، به پایان برد. پس از این دیدار، وی از کتانی خواست تا پایان سال جاری، دعوت معاون رئیس جمهوری امریکا از طارق عزیز، معاون نخست وزیر عراق را برای دیدار با در نظر گرفتن سفرهای انتخاباتی معاون رئیس جمهوری طی هفتههای گذشته تعیین شود.
رونوشت: برای سفارت امریکا در امان (پایتخت اردن).
رونوشت: برای دفتر حافظ منافع امریکا در بغداد.
رونوشت: برای بخش اطلاعاتی سفارت امریکا در دمشق.
رونوشت: برای سفارت امریکا در مادرید.
رونوشت: برای سفارت امریکا در آتن.
رونوشت: برای سفارت امریکا در سئول.
رونوشت: برای برای AIT در تایپه چین.
قبل از این که در بهمن ماه 1364 به منطقه عملیاتی جنوب اهواز اعزام شوم، در عملیات «امام مهدی» و «الله اکبر» در منطقه عملیاتی جنوب، غرب سوسنگرد، «رمضان» در منطقه عملیاتی شلمچه ـ شمال غربی خرمشهر و شرق بصره، «خیبر» در هورالهویزه ـ جبهه جنوبی جنگ و بالاخره «والفجر 8 (فاو)» در منطقه عملیاتی اروند ـ جزیره فاو عراق ـ جنوبیترین محور جنگ حضور داشتم.
اما پس از آن که در تاریخ فوق با اتمام ماموریت یک ماهه در منطقه عمومی اهواز قصد داشتیم که برگردیم، خدمت نماینده پشتیبانی جنگ استان سمنان در ستاد جنگ کربلا رسیدیم. ایشان به ما گفتند: آیا حاضر هستید به منطقه دیگری نیز اعزام شوید؟ ما با اظهار تمایل و گرفتن حکم ماموریت به سمت منطقه عملیاتی آبادان حرکت و صبح روز بعد به منطقه مورد نظر عزیمت کریم. در نزدیکیهای آبادان ما را به محوطهای هدایت کردند که با ورود به آن محل حس غریبی در من به وجود آمد و مرتباً از خود سوال میکردم که چرا این قدر نیرو و امکانات در این محل مستقر شده است؟ آن هم نیروهایی تازه نفس و با اراده.
اما جالب بود که از هرکس جویای اوضاع و احوال منطقه میشدیم کسی به روی خود نمیآورد و سعی میکردند با خنده و گفتن کلمه «خبری نیست» بسنده کنند و این برای من دور از ذهن بود.
بالاخره با فرارسیدن شب و خوردن شام مختصری به همراه تعدادی از نیروهای رزمنده در مسجد صحرایی مقر جمع و به نماز، دعا و نیایش مشغول شدیم. با اتمام این مهم، حوالی ساعت دوازه شب بود که نیروها شروع به حرکت کردند. این کار با حساسیت و وسواس از سوی فرماندهان دنبال میشد. سعی برآن بود که دشمن به هیچ وجه متوجه حرکات در منطقه نشود. چرا که این قسمت از جبهه برای عراق اهمیت ویژهای داشت.
فاو زمینی است محصور در میان رودخانه اروند، خلیج فارس و خور عبدالله که از سمت خشکی به بصره منتهی میشود. در شمال این منطقه رودخانه اروند و جزیره آبادان واقع شده و در فاصله نود کیلومتری شمال غربی آن شهر صنعتی بصره قرار دارد.
سرانجام عملیات «والفجر8» در ساعت 22 و 10 دقیقه روز بیستم بهمن 1364 آغاز شد.
نیروهایی که ماهها منتظر چنین شبی بودند با شنیدن رمز عملیات هجوم گسترده خود را آغاز کردند. «بسم الله الرحمن الرحیم، لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه. یا فاطمه الزهرا، یا فاطمه الزهرا، یا فاطمه الزهرا».
با شروع عملیات، لشگرها و تیپهای نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با پشتیبانی آتش توپخانه ارتش مبادرت به شکست خط دشمن کردند. آن طور که گزارش میرسید در همان ساعات اولیه رزمندگان دلیر اسلام با سختی فراوان، اما قلبی آکنده از امید و توکل توانسته بودند از موانع دشمن بعثی عبور نمایند و خودشان را به اروند خروشان برسانند.
در آن میان گردانهای خط شکن غواصی نیز توانسته بودند که خطوط اول دشمن را منهدم نمایند؛ چرا که با توجه به احتمالی که درهوشیاری دشمن مطرح بود، شکستن خط، پاکسازی و گرفتن سرپل نقش اساسی را در تضمین موقعیت عملیات داشت و غواصها میبایست معابر را برای نیروهای قایق سوار باز کرده تا آنها بتوانند از این معابر وارد ساحل دشمن شده و تا روشنایی صبح منطقه را جهت تثبیت و استحکام سرپل پاکسازی کنند.
به لطف خدا در لحظه شکستن خط و درگیری با عراقیها هوای مهآلود و نمنم باران، غواصان را برای انجام بهتر عملیات یاری نمود. عراقیها که غافلگیر شده بودند بیهیچ مقاومتی پا به فرار گذاشتند و بدین ترتیب نیروهای خودی توانسته بودند به نخلستانهای اول شهر فاو نفوذ کنند.
فردای آن روز توانستیم از طریق منطقه جنوبی آبادان به حاشیه اروندرود عزیمت نماییم. اما موفق به عبور به آن سوی اروندرود و شهر فاو نشدیم. پس از آن با گذشت حدود سه روز و تحویل یک دستگاه خودرو از مقر ستاد کربلا تصمیم گرفتیم به همراه گروهی دیگر از رزمندگان حرکت کنیم. آنچه که در آن موقع برایم خیلی مهم بود ثبت لحظات جانفشانی و ایثار رزمندگان در آن عملیات و منطقه بود.
با وجود این که سه چهار روز از عملیات گذشته بود پاتکهای دشمن و حملات هوایی هم چنان با شدت ادامه داشت. با ورود به شهر فاو تابلوهایی را که برای خوشامدگویی رزمندگان و یا چیزهای دیگری مانند «فاو گورستان بعثیان عراقی است» نگاشته شده بود، میخواندیم. شهامت و دلاوریهای رزمندگان بیش از هر چیز توجهام را به خود جلب کرده بود و تصمیم گرفتم با کمک یکی از برادران بسیجی «بَلَدِ راه» در داخل شهر چرخی بزنیم و عکس تهیه کنیم و از جمله مکانهایی که به آنجا رفتیم «مسجد فاو» بود که با وجود اصابت گلوله توپ به گلدستهاش و سنگرهایی که در اطرافش بود هم چون نگینی در آن شهر میدرخشید. اگر چه دل هر مومنی از این صحنه و بی حرمتی بعثیان به ساحت مقدس خانه خدا سخت ناراحت میشد.
عصر همان روز نیروهای ویژه پدافند شیمیایی در منطقه حاضر شدند، گویی آنها به شیوه دشمن برای تلافی کردن شکستهایشان آشنا بودند و میدانستند که در هر عملیاتی که به پیروزی میرسند باید منتظر عملیات شیمیایی دشمن باشند. از این رو اکثر بچهها به لباسهای ضد شیمیایی و ماسکهای ضدگاز مجهز شدند والبته پیش بینی آنها دور از انتظار نبود و حملات شیمیایی آنها پس از مدتی آغاز شد و شهر فاو در هالهای از دود و غبار ناشی از گازهای شیمیایی فرو رفت و تقریباً دید فیزیکی ما از بین رفت.
از آن به بعد چیزهایی که به خاطر دارم آن است که توسط گروه پدافند به سوی شمال شهر هدایت شدیم و سپس ما را با قایق به آن سوی رودخانه و به لب ساحل ایران منتقل کردند. شهدا و مجروحان کم نبودند و حاکی از عمق فاجعه داشت. در آن موقعیت دیگر نمیدانستم که چه بر ما خواهد گذشت و حتی نمیدانستیم که چه نوع آسیبی دیدهایم. اما هر چه که بود از ناحیه چشمان و پوست خصوصاً ناحیه سر و گردن و مچ دست و قسمتهایی از صورت شدیداً احساس سوزش میکردم و در نهایت آثار تاولها در بدن ظاهر شد و به توصیه رزمندگان آشنا، به تزریق آمپولهای آتروپین اقدام کردیم و بعد به اهواز منتقل شدم و به محلی که ظاهراً به مجموعه گلف معروف بود انتقال یافتیم.
در داخل محوطه این مجموعه استخرهای روبازی وجود داشت که رزمندگان مجروح شیمیایی را در بدو ورود با آب شست و شو میدادند و لباسهای آلوده آنها را از بدنشان خارج کرده و میسوزاندند و لباسهای نرم و تمیزی به آنها میدادند. وارد سالنی شدیم که بیشباهت به سوله نبود. در آن مکان تعداد و مقادیر زیادی تخت و پتو و تجهیزات پزشکی و همین طور پرستاران و دکترها به چشم میخوردند. این افراد به طور بیوقفه به معاینه مجروحین شیمیایی میپرداختند. لذا پس از این که مورد معاینه قرار گرفتم با یک استراحت چند روزه به تهران و بیمارستان فیروزآبادی منتقل شدم و مورد مداوای پزشکان قرار گرفتم.
خاطره ماندگار
پس از آن که در پنجم بهمن 1364 به جبهه اهواز اعزام شدیم از طریق ستاد پشتیبانی جنگ قرارگاه کربلا برای فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی در یگانهای مختلف رزمندگان ارتشی، بسیجی و جهادگر حضور یافتیم و اقلام تبلیغی هم چون کتاب، پیشانی بند، جانماز، مهر و هدایای بسته بندی شده مردم را بین آنها توزیع میکردیم و چون امکانات فیلم 16 متری و عکاسی را هم به همراه داشتیم در سنگرهایشان به نمایش فیلم و کار عکاسی نیز میپرداختیم.
روزی برای این که از رودخانه اروند گذر نماییم سوار برقایق شدیم. هواپیماهای عراقی نیز منطقه را مرتباً بمباران میکردند. کار هدایت قایق را دو نفر رزمنده بسیجی به عهده داشتند که سن زیادی نداشتند، ولی بسیار سرحال و خوش مشرب بودند، چنان که در طول مسیر مرتباً با ما خوش وبش میکردند و یادم هست که یکی از آن دونفر به شوخی به ما گفت: «آقای حسنی آیا برای رفتن به عتبات عالیات (کشور عراق) گذرنامه و ویزا دارید یا خیر؟! و البته وجود چنین نیروهایی در خطوط مقدم جبهه همواره باعث شور وشعف میشد. چنان که با حضور در میان آنها هیچ گاه خسته وکسل نمیشدیم».
منبع: یادگار ماندگار، گزیدهای از خاطرات جانبازان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دفتر امور ایثارگران 1384.
راوی حسین الشریف(برادر شهید)
شهید محسن الشریف
ساعت حدود 12:30 نیمه شب بود که پس از اتمام کارها جهت استراحت به سنگری که به صورت کانکس در زیر خاک قرار داشت رفتیم. هنوز کاملاً خوابمان نبرده بود که با صدای مهیبی از جا برخاستیم. همه جا دود بود و چیزی مشاهده نمی شد. همه، «الله اکبر» گفتیم و از سنگر بیرون آمدیم ولی محسن بیرون نیامد.
به کمک مهندس هزاردستان، او را بغل کرده از سنگر بیرون آوردیم در آنجا متوجه شدیم که پایش شکسته است.حدود ساعت حدود 4 نیمه شب بود که برای نماز از خواب بیدار شدم، متوجه محسن شدم که حالش خیلی بد بود و شدیداً سرفه و استفراغ می کرد من او را بغل کردم و تسلی دادم.
محسن به قدری بی قرار و ناراحت بود که مرا به طرفی پرت کرد و خودش از شدت تلاطم روی زمین می غلطید.
من و سایر دوستان نیز حالت تهوع داشتیم ولی حال محسن از همه ما بدتر بود. مهندس رضایی حالت ضعف داشت و صورت مهندس هزاردستان قرمز شده بود.
همگی سوار آمبولانس شده به طرف بهداری رفتیم. در بین راه محسن حالت بیهوشی داشت. همگی ما نیز به تدریج دچار سرفه و استفراغ شدیم.
آقای صدیقی در اهواز به شهادت رسید، محسن چند روز بعد در بیمارستان قلب تهران و آقای هزاردستان چند روز بعد در بلژیک شهید شدند.